جاری دار شدم

سلام سلام

حال همهگی خوبه انشالله

خدا رو شکر

ما هم خوبیم و خداد رو شکر همه چی به خوبی و خوشی تموم شد و ماد هم جاری دار شدیم

و به همه هم خوش گذشت

مراسم ۲۶ عید قربان در رشت زادگاه جاری محترم برگزار میشد اینچنین شد که من صبح چهارشنبه ساعت ۸ صبح رفتم آرایشگاه و نه و نیم همراه با برادرم و خانومش با ماشینی که همسر مهربون دربست گرفته بود عازم شدیم ساعت یک و نیم رسیدیم و دو رفتیم محضر

بعد راهی سالنی شدیم که آماده شده بود رفتیم مهمونا هم نصفشون اومدن و نصفشون ...

مراسم هم قاطی بود من که کت و شلوار پوشیده بودم نتونستم برقصم سخت بود ولی اون وسط بودم خلاصه شب رفتیم خونه عروس خانم شام خوردیمو بعد رفتیم خونه ای که از قبل برامون خالی کرده بودن

همه اونجا خوابیدیم و صبح همه در کنار هم صبحانه مفصلی نوش جان کردیم و هر کی به طرفی رفت

من و همسرم با داداشم اینا رفتیم رودسر البته نرسیده به رودسر ما پیاده شدیم و داداشم اینا هم بیست دقیقه بعد از ما پیاده شدنه اونا رفتن دوستشونو ببینن ما هم رفتیم دوست و همکار همسرم رو ببینیم

اونجا هم خوش گذشت چه جای قشنگی بود درختهای نارنگی و گلهای قشنگ همه جا سرسبز

تا عصر بودیمو و ساعت چهار به سمت تهران حرکت کردیم که نه رسیدیم خونه 

از خدا میخوام در کنار هم خوشبخت و سعادتمند و سلامت باشند