هدیه
من از نهایت شب حرف می زنم
من از نهایت تارکی
واز نهایب شب حرف می زنم
اگر به خانه من آمدی
برای من ای مهربان چراغ بیار
ویکدریچه که از آن
به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم
*****************************
دلم گرفته است
به ایوان می روم و انگشتانم را
بر پوست کشیده ی شب می کشم
چراغ های رابطه تاریکند
چراغ های رابطه تاریکند
کسی مرا به آفتاب
معرفی نخواهد کرد
کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردنی ست