پنجشنبه و جمعه ای که گذشت

سلام حالتون چطوره امیدوارم سالم و سلامت باشید و این روزها رو در کنار خانواده به خوبی و خوشی پشت سر گذاشته باشید میخوام از این دو روز که تعطیل بودم یه خورده بنویسم پنجشنه رو تعطیل بودم و با دوستم (پروین)رفتیم خرید و کادوی همسر مهربونو خریدم و یه پیراهن و روسری ناز واسه خودم وقتی رسیدم خونه همسرم میگفت چی گرفتی بیار ببینیم من هم گفتم هیچی و رفتم تو اتاق و پیراهنمو پوشیدم نمیدونید چقدر ناز بود و رنگش بهم میومد بعد رفتم تو پذیرایی مامانم هم خونمون بود وقتی دیذپند نمیدونید چقدر خوششون اومد و همش میگفتند چه سلیقه ای خلاص اون روز و اون شب به خوبی گذشت جمعه مهمون داشتم خانواده محترم و مهربون همسرم نهار مهمونمون بودند من هم صبح ساعت هشت و نیم بیدار شدم و رفتم سراغ آشپزخونه و رضا هم بیدار شد و رفت واسه صبحانه نون بگیره (بربری) و صبحانه  خوردیم ومن رفتم سراغ نهار درست کردن جاتون خالی یه قورمه سبزی درست کردم که نگو همراه با سوپ جو بنا به گفته مهمونا خیلی خوشمزه شده بود از شما چه پنهون خیلی از فامیلامون فکر نمیکردند من بتونم آشپزی کنم یا اصلا خونه داری بلد باشم چون خونه خودمون که بودم مامانم بهمون کار نمیداد و خیلی کم کار میکردم  ولی وقتی میان خونمون و مهمون داری و خونه داری و آشپزی منو میبینن دهنشون باز میمونه خلاصه مهمونی به خوبی برگزار شد و ساعت ۴ مهمونام رفتند و من هم روی راحتی دراز کشیدم و خوابم برد و قتی بیدار شدم ساعت ۷ شب بود ولی خیلی چسبید

وقتی خونه مادر شوهرم میرم بعضی وقتها من آشپزی میکنم و غذاهایی رو که خونه خودم درست میکنم و بچه ها خوششون اومده رو اونجا درست میکنم البته خودشون میگن راستی تا تولد دوستم پروین ۳روز و رضا ۵ روز بیشتر نمونده

نظرات 1 + ارسال نظر
غول چراغ چهارشنبه 7 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:37 ب.ظ

سلام وقت بخیر

خاطره نویسی خوبه من هم همیشه تو دلم مینویسم اما اینجا که میام یادم میره همشون:))

یه کمی هم از تجربیات زندگی مشترک بنویسید.
و نمک زندگی! :)

خوش باشید و سلامت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد