سلام همه خوبید هی ما هم بد نیستیم میگذرونیم زندگی خانوادگی خدا را شکر بر وفق مراد است ولی خوب اوضاع ایران که جالب نیست وحشتناکه
بعد از ۵ روز تعطیلی که به دلیل گرد وغبار بود برگشتیم دو شنبه و سه شنبه و چارشنبه تا بعد از ظهرش خونه مامان رضا بودیم پنجشنبه ظهر مهمون داشتم زهرا دوست و همکارم خونمون بود عصر که رفت من هم رفتم خونه مامان خودم البته با رضا قرار گذاشتیم و با هم رفتیم تا شنبه صبح که از این دو روز نصفشو خواب بودم واقعا نمیدونم چرا اینقدر اینجا یا خونه رضا اینا که میرم خواب اینقدر مزه میده
همش دلم میخواد بخوابم رضا چند روزه پاهاش درد میکنه اذیت میشه هر چی میگم بریم دکتر گوش که نمیده میگه خوب میشه مامانم میگه حواست به رضا باشه منم میگم چشم ولی کاری نمیتونم براش انجام بدم