دیروز عصر همسرم رفت کرمان و برای ۴ روز منو تنها گذاشت خیلی سخته ولی چاره ای نیست باید میرفت
با قطار هم رفت دیروز صبح که اومدم شرکت رفتم سراغ اینترنت همه خبرها رو دنبال میکنم دیدم نوشته بود قطار تهران - کرمان از ریل خارج شد منو میگی نمیدونی چقدر ترسیدم یاد همسرم افتادم که قرار بود عصرش با قطار تهران - کرمان بره بهش زنگ زدم گفتم رضا نمیشه با قطار نری گفت چرا ؟گفتم مگه نشنیدی گفت خدا خدا میکردم نخونی این خبرو گفت با چی برم هواپیما و اتوبوسشم که ....دیدم راست میگه گفتم خوب برو ولی خیلی حواست باشه شب نخوابی و ...از وقتی که حرکت کرد تا زمانی که رسید از خدا خواستم همه مسافرا + همسر منو به سلامت به مقصداشون برسونه
صبح ساعت ۶:۳۰ تماس گرفت که رسیده خیالم راحت شد
دیروز با دختر عمه و همسر و دو تا بچه های نازش رفتیم خونه مامانم اینا امروز میخوام برم خونه مامان رضا یک روز در میون میرم تا وقتی همسرم برگرده
بلاگ آپ شد...بدو بیا...جاش خالی نباشه...مواظب خودت باش
اگه این خاله بازیا نبود خیلی از پسرا ازدواج می کردن...هنو نیومده تو خونه باید بپری بری حمومک باید بریم خونه دایی...خاله...مادر...بخدا من دامادامونو میبینم کف میکنم...چقد انرژی دارن...یه روز در میون اگه نه...دو روز د رمیون اینجان...فک کن ۱۰ساله ها...
سلام میتونم بپرسم منظورتون از این خاله بازیا چی بود