دیگه حوصله ندارم ده روز بیشتر به شرکت اومدنم نمونده یک ساعتم مرخصی ندارم حداقل مرخصی بگیرم فعلا جای من کسی نیومده و من همچنان منتظر .از خونه و همسر مهربونم هم که خدا رو شکر خوبه ولی خیلی جلو آفتاب بوده حسابی سوخته
دیشب ماست گذاشتم رو پوست صورتش گفتم شاید بهتر بشه چیز دیگه ای به ذهنم نرسید .دیروز که رفتم خونه یه نظافت جانانه کردم اتاقا پذیرایی آشپزخونه دستشویی - حمام بالکن خلاصه همه جا رو برق انداختم شام رو هم درست کردم و منتظر شدم تا مهربون همسر از راه بیاد که ساعت 9 رسید خونه امروز و فردا هم خونه مامانم اینا هستیم حتما بهمون خوش میگذره