واسه مادربزرگم دعا کنید

امروز به مامانم زنگ زدم خواهرم گوشی رو برداشت با هم صحبت کردیم و من پرسیدم چه خبر ؟و خواهرم گفت مادر بزرگ مادر مامانم که ما بهش میگیم ننه تصادف کرده هجده روزه و ما تازه امروز فهمیدیم خاله کوچیکم که با مادر بزرگم زندگی میکنه نمیخواست ما بدونیم و ناراحت بشیم نگفته بود هر وقت تماس میگرفتم و حالشو نو میپرسیدم حرفی نمیزد -منو میگی خیلی حالم بد شد چند ساعتی گریه کردم سن مادربزرگم زیاده ممکنه خوب نشه اگه مشکل دیگه ای نباشه نمیدونم شاید بین شماها کسایی باشن که بگن خوب سنش زیاده عمر خودشو کرده واسه انسانهای مسن ناراحت نشن ولی من میگم حتی اگه مادربزرگ من 200 سالشم باشه باز هم مادر بزرگمه و دوستش دارم هیچوقت بیرون نمیرفت نون بگیره اما اون روز رفته بود و کنار جدول خیبون ماشین بهش زده بود یه پراید الان که اینو مینویسم حالم خوب نیست مامانم فردا میره شهرستان مادرشو ببینه دایی کوچیکه هم که بندر عباسه فردا میره  قلب مادربزرگم ضعیفه نمیتونن عملش کنن چی کار کنم خدایا خودت کمکش کن تو رو خدا واسش دعا کنید حتی فکر اینکه یه اتفاق دیگه ای واسش بیفته دیونم میکنه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد