تبریک

 

 

زن هستی ساز و نظم ده و مهر گستر است ســـــــــــرچشمهء محبت و الطاف داور است بهر صفا و لطف خـــــــــــدا عشق مظهر است بعد از خـــــــدا به سجده بوَد زآنکه مادر است

 

به یاد می آورم لحظه های فراز را که صدای او اعتبارم می بخشید و لحظه های نشیب را که اعتمادم به یاد می آورم افرای افراشته ای را به یاد می آورم مادرم را ...

تولد خودم

 

 

۲۸ سال پیش در چنین روزی دختری تپل و سبزه پا به این دنیای .....گذاشت که چون بچه اول بودهمه او را خیلی دوست داشته و دارند آن دختر من بودم ۲۸ سال تمام و وارد ۲۹ شدم خدا را شکر هر چی سنم بالاتر میره بیشتر احساس جوانی میکنم از همه دوستای گلم و خانواده عزیزم و بعضی فامیلها که تولد منو یادشون بود و تبریک گفتند ممنونم

یه کوچولوخودمو تحویل بگیرم دیگه

بدون سعید

سلام

خوبید؟دیروز همراه خانواده همسر رفتیم پارک پردیسان البته این دفعه بدون سعید پارسال ۹ خرداد که تولد من هم بود با مهرداد و سعید و رضا اومدیم پردیسان چقدر بهمون خوش گذشت چقدر خندیدیم ولی این دفعه ..... روی هم رفته خوب بود و عصرهم برگشتیم خونه

تغییر

 

سلام حال و احوالتون چطوره خوبید .خدا رو شکر که خوبید Flower

هفته گذشته با رضا رفتیم و یکسری وسیله واسه خونمون گرفتیم کلی خونمون خوشگل شده دیروز هم حسابی افتادیم به جون خونمون و تغییراتی در خانه ایجاد شد تنوعه دیگه چیکار کنیم یه دقیقه که بیکار میشیم اینطوری میشه این سه روز خونه بودیم و امروز میریم خونه مادر شوهر گرامی هر چند مثل چند ماه پیش نیست (به خاطر فوت برادر رضا و دو تا از دایی های رضا) ولی بازم خوبه نمیدونم چرا هر وقت میرم خونشون خواب دنیا منو میگیره اینقدر دلم میخواد بخوابم ولی بعضی وقتها خودمو کنترل میکنم آخه خودمو میشناسم جنبه که ندارم بخوام ۱ ساعت بخوابم وقتی بیدار میشم میبینم ۳ ساعت خواب بودم خونه مامان خودمم اینطوریم ولی خونه خودم تا میام بخوابم میگم خوب بزار دستی به سر و روی خونه بکشم بعد میخوابم بعد از اون چایی آماده کنم و ...بعدشم شام ساعت و که نگاه میکنم ساعت ۷ عصر که اون موقع است که دیگه نمیشه خوابید

خرید

 

سلام به همه خوبید سلامتید امیدوارم همیشه خوب و خوش و سلامت باشید

یه نفر چقدر میتونه تنبل باشه که از دو هفته پیش تا حالا روزارو یکی یکی بشمره تا به امروز برسه که پنجشنبه و جمعه تعطیل باشه و بتونه به کاراش برسه وقتی پنجشنبه ها تعطیلم یا کلا یه روز تعطیل پیش میاد خیلی خوشحال میشم فردا میخوایم گوش شیطون کر رضا هم فرصت داشته باشه (البته گفت دارم )بریم خرید کنیم خریدی که میخواستیم برای عید انجام بدیم و نشد ( فوت برادر شوهر و دایی های رضا)حالا میخوایم بریم بگیریم صفایی به خونمون بدیم

مهمان

سلام خوبید امیدوارم همیشه سالم و سلامت باشید

من هم هی بد نیستم ولی خستم و دلم میخواد یه روز تمام فقط بخوابم پنجشنبه با دوستم رفتیم بیرون یه خورده خرید کردیم و برگشتیم و من باید آماده مهمونداری جمعه میشدم کلی کار داشتم تا قبل از اینکه همسر گرامی برسه خونه دستی به سر و روی خونه کشیدم  هر چند تمیز بود ولی خوب یه خورده گرد و خاک نشسته بود روی میز و ... همسر که اومد با هم رفتیم بیرون خرید و برگشتیم و رضا شام خورد  و اینقدر خسته بود خوابید و من هم طبق معمول در آشپزخانه مشغول ساع یک و نیم خوابیدم و صبح ساعت هشت و نیم یکدفعه بیدار شدم و یادم اومد مهمون دارم مهمانهای من شامل خانواده من و رضا مادر بزرگ رضا دایی و عروس دایی با خانواده کامل جمعا هجده نفر که خدا راشکر همه چی به خوبی و خوشی انجام شد و نهار بنده هم طبق معمول همیشه خوشمزه بود و فقط یه ذره موند نهار قورمه سبزی و خورشت بادمجون با تمامی مختلفات تهیه شده بود و ساعت ۴ خانواده داییاینا و عروس خوبشون رفتند خانواده رضا ساعت ۶ و خانواده بنده ساعت ۷ شب هم خونه دایی مهمون بودیم ( خونه دایی با خونه ما ۱۵ دقیقه پیاده فاصله داره) و من و رضا هم ساعت ۸ رفتیم مهمونی و تا ساعت ۱۲ وقتی برگشتم اینقدر خسته بودم که نگو سرمو که رو متکا گذاشتم نفهمیدم کی صبح شد چقدر دلم میخواست بخوابم ولی نشد دیگه سر پایی یه چیزی خوردیم و زدیم بیرون من الان شرکتم و رضا هم رفته دنبال کاراش خدا پشت و پناهش عزیز دلم