بهار سا به جای پانیذ

سلام 

بالاخره دوازده روز پیش نی نی دنیا اومد- اسمشو بهار سا گذاشتن 

خیلی ناز و کوچولوه - خدا حفظش کنه شیرین عسلو 

بلاخره کارهای بیمه بیکاری تمام شده و قراره آبان حقوق بگیرم بعد از پنج ماه  

فردا هم قراره بریم عروسی اقوام پدر همسر مهربون بعد از دو سال و شش ماه که از ازدواجمون میگذره این اولی عروسی اقوام همسر گرامیه که میریم 

من هم وقت آرایشگاه گرفتم که حسابی سر و صورتی صفا بدم من خیلیاشونو برای بار اوله که میبینم خوب 

تولد پانیذ

خدایا خودت مواظبشون باش که هر دو سالم و سلامت باشند



هیچکی وبلاگ منو نمیخونه






سلام

حالتون چطوره ؟

خدا رو شکر که خوبید

ما هم خوبیم

تو این مدت یا مهمون داشتم یا مهمونی بودم - امروز فردا یه نی نی خوشگل به جمع خانواده دایی همسرم ( عروس دایی )اضافه میشه    خیلی دلم میخواد ببینمش مادر آینده رو خیلی دوست داره خیلی خانومه و مهربون سه سالی ازمن کوچک تره - دختر عمه با همسر گرامی و پسر نازشون هم که از کرمانشاه اومدن و سفری به شمال کشور داشتند فردا خونمون مهمونن ماشالله یه پسر دو ساله خیلی باهوش و شیرین به اسم آرتین داره دلم میخواد زودتر ببینمش - راستی دیروز با زری جون دوستم قرار داشتیم و با هم رفتیم آرایشگاه من موهامو کوتاه کردم و اون موهاشو رنگ کرد البته شب باهام تماس گرفت و گفت از موهاش راضی نیست

امروز با همسر مهربون  قرار دارم که بیریم یه خورده خرید کنیم و یه کادو هم برای آرتین بگیریم


میدونید بعضی وقتها از اینکه زندگی خوبی دارم میترسم همه چی خوبه نمیدونم میتونید منو درک کنید یا نه یه حس عجیبیه همش میگم خدا یا خودت مواظب زندگی قشنگ ما باش ما

سلام

سلام خوبید؟

ما هم خوبیم میگذرونیم -بخور و بخواب و کتاب بخون آشپزی کن و مهمون داری و ....

کم کم دارم آماده میشم

حرفام زیاده اینجا که میام یادم میره- فعلا درگیر بیمه بیکاری هستم کار که راحت میتونن یک ماهه تمومش کنن چهار ماهه طول کشیده

منم که به این سادگیا کنار نمیکشم که


چشم انتظار

     عزیز دلم -همسر مهربونم امشب بعد از ۲۰ روز میاد خونه .خدا میدونه چقدر دلم براش تنگ شده

خدایا خودت پشت و پناهش باش که به سلامت برگرده