تقدیم به همسر مهربانم

aksha.ir تصاویر زیبا ساز وبلاگ 

 

aksha.ir  تصاویر زیبا ساز وبلاگ - عکس 

تصاویر زیبا ساز وبلاگ aksha.ir

به خاطر همه خوبیها و مهربونیات 

هفته ای که گذشت

 

زیبا ساز وبلاگ aksha.ir

سلام حالتون چطوره امیدوارم همتون خوب و خوش و سلامت باشید من هم هی بد نیستم فقط دیشب یکدفعه دل درد گرفتم تا صبح نخوابیدم و الان حسابی خوابم میاد جمعه گذشته با همسری و دوستان دانشگاهش رفتیم توچال جاتون خالی خوب گذشت یه خورده سرد بود صبحانه رو اونجا خوردیمwww.aksha.ir گالری عکسهای زیبا - گالری عکس و نزدیک ظهر برگشتیم خونه مادر همسری داشت حوصلمون سر میرفت که شب رفتیم خونه دایی حسین ( روحش شاد) مادر بزرگ همسرم هم اونجا بود البته همیشه اونجاست با دایی عباس و دایی حسین زندگی میکرد همشون یه جا زندگی میککن البته تو واحدهای جدا  خلاصه تا 12 نشستیم و اومدیم خونه مادر بزرگ که بهش میگیم ننه همش میگفت (اسم من) حرف بزن چیزی بگو منم خوب حرفی نداشتم بزنم فقط گوش میدادم خلاصه شنبه هم طبق معمول سر کار و بعدش رفتن به باشگاه ساعت 7 رسیدن به خونه و درست کردن شام و ...دو کیلویی چاق شدم اشتها هم وحشتناک زیاد شده – تا یادم نرفته جمعه گذشته عروسی دختر خاله همسرم بود که ما نرفتیم به دلیل ( فوت برادر همسرم سعید – دایی حسین و دایی عباس) ننه و زن دایی حسین هم با بچه ها نرفته بودند خدایی چه وقته عروسی رفتن و گرفتنه دو سال با هم عقد بودند و دختره همش خونه پسره بود عروسی بی معنی بود نمیدوتن شایدم معنی داره و من ....امروز هم که پنجشنبه است میرم خونه مادر همسر گرامی تا شنبه اونجاییم  برای همتون پنجشنبه وجمعه خوبی رو آرزو میکنم مواظب خودتون باشید www.aksha.ir

نمیدونم

 

بهترین و جدیدترین خدمات وبلاگ نویسان جوان                www.bahar-20.com

 

 

سلام سلام  خوبید سلامتید خدا رو شکر ما هم خوبیم .سه روز تعطیل بودم و هر سه روزو خونه بودیم به اتفاق همسری خیلی خوبه میدونید چیه ما دوست داریم که روزهایی که تعطیلیم رو خونه خودمون باشیمعکس و تصاویر زیبا برای زیباسازی وبلاگ شما -------------- بهاربیست دات کام ------------- BAHAR-20.COM ------------ عکس تصاویر زیباسازی وبلاگ فارسی و تو هفته اگه بخوایم مهمونی میریم فکر کنم کار ما برعکسه یکشنبه هم مهمون داشتیم خانواده همسر گرامی همراه با خانواده خودم و مادر بزرگ همسر و خانواده دایی همسر که خدا را شکر همه چی به خوبی انجام شد و من هم راضی همشون ازم تعریف میکردند یکی نیست بگه بابا آخه من خجالت میکشم تو جمع ازم تعریف میکنید سفره رو که جمع کردند مادر همسر و زن دایی و مامان خودم اومدن کنار اوپن آشپزخانه و مادر همسر گفت ایشاالله دفعه بعد جشن بچتونو بگیریمتصاویر متحرک ، یاهو ، زیباسازی وبلاگ ، بهاربیست             www.bahar-20.com مامانم چیزی نگفت  و فقط خندید راستشو بخواید ناراحت شدم اما به روم نیاوردم منم خودمو مشغول ظرفها کردم همیشه از این خوشحال بودم که مادر همسرم در این موارد حرفی نمیزنه البته یکی دوبار غیر مستقیم گفته بود ولی اینبار تو جمع گفت من فکر میکنم این موضوع مربوط به زندگی خصوصی هر زن و شوهریه- کی بچه دوست نداره باید همه شرایط فراهم باشه بری به عهده گرفتن مسئولیت یک نفر دیگه که به خانواده اضافه میشه نمیدونم والا بگذریم ... 

 

بهترین و جدیدترین خدمات وبلاگ نویسان جوان                www.bahar-20.com

 

همسرم از سال ۷۷ که دانشگاهش تموم شده هرسال تو یه روز مشخص همه دوستای دانشگاهشون قرار میزارن و همو میبینن جمعه هم یکی از اون روزهاست و قراره من هم برم آخه من خیلیاشونو ندیدم و قراره فردا درکه هم ببینیم  حتی اگه سنگ هم از آسمون بباره قرار پابرجاست 

 

 عکس و تصاویر زیبا برای زیباسازی وبلاگ شما -------------- بهاربیست دات کام ------------- BAHAR-20.COM ------------ عکس تصاویر زیباسازی وبلاگ فارسی

پنجشنبه گذشته

  

 

 

چهار شنبه گذشته خونه مادر همسرم بودیم پنجشنبه هم من تعطیل بودم بنابراین تصمیم گرفتیم با همسر گرامی بریم بهشت زهرا من سه ماه بود نرفته بودم خیلی دلم برا سعید تنگ شده بود  رفتیم و .... تا دلمو میخواست و جا داشت گریه کردیم تا سبک شدیم مزار هر سه شون ( دایی حسین - دایی عباس و سعید ) کنار همه سنگ مزارشون مال دایی ها سیاهه و مال سعید سفید متنشو پایین مینویسم  

روحشون شاد  

 

اوست همیشه جاوید 

دریغ و درد

چه بود این تیر بیرحم از کجا آمد

که غمگین باغ بی آواز ما را باز

در این محرومی و عریانی پاییز بدینسان ناگهان خاموش و خالی کرد

چه جانسوز و چه وحشت آور است این درد

نمی­خواهم، نمی­آید مرا باور

الا یا هر چه هستِ کائنات از تو                                                   

ببین، آخر پناه آورده­ای زنهار می­خواهد

پس از عمری ،همین یک آرزو، یک خواست

همین یک بار می خواهد

ببین، غمگین دلم با وحشت و با درد می­گرید

چه سود اما، دریغ و درد

همه دارایی ما، دولت ما، نور ما، چشم و چراغ ما

برفت از دست 

 

  

 

اتفاقات این چند روز

 

بهار-بیست دات کام   تصاویر زیبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com

 

سلام حال و احوالتون چطوره خیلی وقت بود میخواستم بیام اتفاقات این چند وقتی رو که نبودم بنویسم ولی حوصله نداشتم . بالاخره کار همسرم تو کرمان تموم شد و دیگه نمیره .امروز هشتمین جلسه باشگاهمه که میرم ۹۵ درصد خانومهایی که میان باشگاه برای لاغری میان و من و چند نفر دیگه برای چاقی و تناسب اندام  از روزی که میرم باشگاه اشتهام خیلی زیاد شده هر چی میخورم باز گشنم میشه خوراکی کم میارم همش میخوام ۴ کیلو اضافه کنم .چند روز دیگه عروسی دختر خاله همسرمه که ما نمیریم و شاید دو تا داییها هم . گذرنامه من هم دیروز به دستم رسید آخه تا حالا نگرفته بودم عکس روش خیلی قشنگ شده .عکسهام خیلی قشنگ میفته ولی .... 

جونم براتون بگه کارهای شرکت زیاد شده و صبرمن هم  داره لبریز میشه تعطیلات عید قربان رو خونه بودیم  و عید غدیر خم رو هم خونه خواهیم بود با کلی کار . داداشم هم میخواد ازدواج کنه بهاربیست                   www.bahar-20.comیه دختره که دختر عمه ام معرفی کرده دانشجوه و داره درس میخونه داداشم اونو دیده و هر دو شون از هم خوششون میاد ولی مشکلاتی هم هست داداشم دیپلم داره و اون خانم چند وقت دیگه لیسانسشو میگیره دختر عمه ام میگه زود عصبانی میشه ولی زود آروم میشه به مادیات هم خیلی اهمیت میده با داداشم خیلی حرف زدیم که با فکر تصمیم بگیره ولی فکر نکنم خیلی دقت کنه