یکماه گذشت

خیلی دلمون گرفته بعد از گذشت یکماه هنوز تازه تازست سالها طول میکشه مامان - بابا- مهدی و مهرداد و رضا حالشون خوب نیست همه به هم امیدواری میدن ولی خودشون در تنهایی ...خیلی دوستش داشتم تنها کسی که با من حرف میزد شوخی میکرد و همیشه خنده رو لبهاش بود با اون چشمهای سبز قشنگش خیلی مهربون بود خدا خودش میدونه چه کسایی رو ببره پیش خودش گلچین میکنه - به همین راحتی از دستش دادیم خونه دایی عباس و دایی و حسین هم ساکت ساکته صدای خنده و همهمه نمیاد وقتی دور هم جمع میشدیم فقط داییا میگفتن و ما میخندیدیم اینم تموم شد - حضورسعید وکاملا حس میکنم بعضی وقتها یادم میره دیگه نیست خودشون رفتند راحت هم رفتند خواب خواب بودند ولی چند خانواده رو داغدار کردندوقتی فیلم عروسیمو نگاه میکنم که هر گوشه اون سعید و دایی ها هستند دیونه میشم من فقط یکسال بود که اومده بودم حالم اینه وای به حال بقیه همسرم که دیگه نگو از خدای بزرگ میخوام که به همه صبر زیادی عطا کنه که بتونن این غم بزرگ رو تحمل کنن

پایان زندگی شیرین

شنبه 17 اسفند 1387 سعید برادر همسرم عزیز دلم مهربونم - دایی عباس و دایی حسین رو با هم از دست دادم

روحشون شاد 

اصلا حالم خوب نیست حال هیچکی خوب نیست اصلا باورمون نمیشه انگار هنوز خوابیم

تقدیم به همسرم

 

رضا جان همسر مهربونم چند روز دیگه یکساله میشیم خیلی زود گذشت و خوب گذشت میخوام بدونی که بینهایت دوستت دارم و از خدا میخوام همیشه سالم و سلامت باشی ممنون به خاطر این همه صبر و حوصله - گذشت - اخلاق خوش

 

تولد باز هم تولد

امروز تولد مهرداد برادر همسرم و زهرا دوست خوب و همکارمه از صمیم دل تولدشونو تبریک میگم امیدوارم همیشه سلامت باشند و در پناه خدای بزرگ با سربلندی و افتخار زندگی کنند

دوستتون دارم و تولدتون مبارک

تولد

 

Dividers Easter Images

پنجشنبه ۱۷ بهمن یکی از بهترین روزهای خداست

Blinking Redhead Girl On Rose Vine Easter Images

همسر عزیز و مهربانم نگاهت را قاب می گیرم. در پس آن لبخند. که به من. شور و نشاط زندگی می بخشد.
امروز روز توست... تولدت مبارک

Blinking Redhead Girl On Rose Vine Easter Images

از خدای مهربان برایت سلامتی - سعادت و خوشبختی آرزو میکنم خیلی دوستت دارم و به تو افتخار میکنم عزیزم

Pink & Purple Flower Vine W/ Butterflies Easter Images

 

پنجشنبه و جمعه ای که گذشت

سلام حالتون چطوره امیدوارم سالم و سلامت باشید و این روزها رو در کنار خانواده به خوبی و خوشی پشت سر گذاشته باشید میخوام از این دو روز که تعطیل بودم یه خورده بنویسم پنجشنه رو تعطیل بودم و با دوستم (پروین)رفتیم خرید و کادوی همسر مهربونو خریدم و یه پیراهن و روسری ناز واسه خودم وقتی رسیدم خونه همسرم میگفت چی گرفتی بیار ببینیم من هم گفتم هیچی و رفتم تو اتاق و پیراهنمو پوشیدم نمیدونید چقدر ناز بود و رنگش بهم میومد بعد رفتم تو پذیرایی مامانم هم خونمون بود وقتی دیذپند نمیدونید چقدر خوششون اومد و همش میگفتند چه سلیقه ای خلاص اون روز و اون شب به خوبی گذشت جمعه مهمون داشتم خانواده محترم و مهربون همسرم نهار مهمونمون بودند من هم صبح ساعت هشت و نیم بیدار شدم و رفتم سراغ آشپزخونه و رضا هم بیدار شد و رفت واسه صبحانه نون بگیره (بربری) و صبحانه  خوردیم ومن رفتم سراغ نهار درست کردن جاتون خالی یه قورمه سبزی درست کردم که نگو همراه با سوپ جو بنا به گفته مهمونا خیلی خوشمزه شده بود از شما چه پنهون خیلی از فامیلامون فکر نمیکردند من بتونم آشپزی کنم یا اصلا خونه داری بلد باشم چون خونه خودمون که بودم مامانم بهمون کار نمیداد و خیلی کم کار میکردم  ولی وقتی میان خونمون و مهمون داری و خونه داری و آشپزی منو میبینن دهنشون باز میمونه خلاصه مهمونی به خوبی برگزار شد و ساعت ۴ مهمونام رفتند و من هم روی راحتی دراز کشیدم و خوابم برد و قتی بیدار شدم ساعت ۷ شب بود ولی خیلی چسبید

وقتی خونه مادر شوهرم میرم بعضی وقتها من آشپزی میکنم و غذاهایی رو که خونه خودم درست میکنم و بچه ها خوششون اومده رو اونجا درست میکنم البته خودشون میگن راستی تا تولد دوستم پروین ۳روز و رضا ۵ روز بیشتر نمونده