خانه عناوین مطالب تماس با من

آرزویم این است ......

آرزویم این است ......

پیوندها

  • وروجک مامان آرش
  • عسل جون
  • رومینا جون
  • سحر بانو و همسرش
  • مدی و همسفرش
  • روان ما ( سحر جونم)
  • تلخ و شیرین روزهای من
  • خانم زیپ و آقای زیگ زاگ
  • دختری با دامن حریر
  • سپندارمذگان
  • شهر موزیک
  • فروشگاه اینترنتی ایفه
  • فروشگاه اینترنتی صفر و یک
  • عکس پرینت
  • سالن آرایش و زیبایی
  • سعید عشق مامان و باباش

برگه‌ها

  • شعرهایی که دوست دارم

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • گل پسرم
  • دو ماه گذشت
  • پسرم عشق من و باباش
  • ده روز مونده
  • تقدیم به همسرم
  • پدر
  • سیسمونی پسرم
  • تولدم
  • این چند ماه
  • سالگرد ازدواج
  • تولد عمو مهدی
  • عیدتان مبارک
  • سالگرد عقد
  • سومین سالگرد
  • وبلاگ پسرم
  • تولد
  • ۱۷ بهمن تولد همسر صبورم
  • مهمون
  • تولد
  • اومدم
  • تولد پدر خوبم
  • تقدیم به تو
  • تولد همسر برادر
  • چند روز خوب
  • تقدیم به مهدی و ستاره
  • جاری کوچیکه و عروسی جاری وسطی
  • تعطیلات
  • ماموریت و دلتنگی
  • هنرستان و دانشگاه
  • مادر بزرگ

بایگانی

  • شهریور 1391 1
  • مرداد 1391 2
  • خرداد 1391 6
  • فروردین 1391 2
  • اسفند 1390 4
  • بهمن 1390 4
  • دی 1390 1
  • شهریور 1390 8
  • مرداد 1390 7
  • تیر 1390 2
  • بهمن 1389 1
  • دی 1389 2
  • آذر 1389 1
  • آبان 1389 1
  • مهر 1389 1
  • شهریور 1389 3
  • مرداد 1389 5
  • تیر 1389 2
  • خرداد 1389 1
  • اردیبهشت 1389 7
  • فروردین 1389 3
  • اسفند 1388 6
  • بهمن 1388 9
  • دی 1388 4
  • آذر 1388 7
  • آبان 1388 6
  • مهر 1388 3
  • شهریور 1388 6
  • مرداد 1388 35

آمار : 31709 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • تعطیلات یکشنبه 24 آبان‌ماه سال 1388 14:56
    سلام حالتون چطوره ؟ خوشحالم که خوبید - همسر گرامی من پنجشنبه از کرمان برگشت شب قبلش خونه دختر عمه و دو تا وروجکها بودم خوب بود اولی بار بود که بدون همسرم شب رو اونجا میموندم کلی حرف زدیم فیلم دیدیم اهورا و آوا شعراشونو برام خوندن چقدر شیرین زبونند من که هر دفعه ببینمشون میخورمشون ساعت ۱۲ میخواستم بخوابم دختر عمه میگفت...
  • پیام کوتاه دوشنبه 18 آبان‌ماه سال 1388 08:56
    دیروز چند تا پیام واسم فرستادند براتون مینویسم شاید برای شما تکراری باشه ولی برای من بار اولی بود که فرستاده میشد ساده میگویم دل بریدن ساده نیست -چشم های مهربانت را ندیدن ساده نیست- از زمان رفتنت خورشید را گم کرده ام -ناله های ابر را هر شب شنیدن ساده نیست ****************************************************** هر فصل...
  • هشت ماه گذشت دوشنبه 18 آبان‌ماه سال 1388 08:07
    اوست همیشه جاوید دریغ و درد چه بود این تیر بیرحم از کجا آمد که غمگین باغ بی آواز ما را باز در این محرومی و عریانی پاییز بدینسان ناگهان خاموش و خالی کرد چه جانسوز و چه وحشت آور است این درد نمی­خواهم، نمی­آید مرا باور الا یا هر چه هستِ کائنات از تو ببین، آخر پناه آورده­ای زنهار می­خواهد پس از عمری ،همین یک آرزو، یک...
  • تولد اهورا و آوا پنج‌شنبه 14 آبان‌ماه سال 1388 15:08
    پنج شنبه تولد اهورا و جمعه تولد آوا اهورا ۵ سال و آوا وارد ۴ سالگی میشه عزیزای خاله تولدتون مبارک
  • دیدار پنج‌شنبه 14 آبان‌ماه سال 1388 15:05
    سلام سلام حالتون چطوره خوبید - سلامتید - خدا رو شکر هی ما هم بد نیستیم شکر میگذرونیم دیگه این روزا حسابی درگیر عوض کردن سرور شرکتمون هستیم مادر بزرگ مهربونم هم شنبه از کرمانشاه اومد تا من بعد از یک سال و ۷ ماه بتونم ببینمش - جمعه تولد دو تا شیطونای دختر عمه گرامیه که چند خیابون با هم فاصله داریم دیروز رفتم کادو گرفتم...
  • دوری ۲ یکشنبه 3 آبان‌ماه سال 1388 15:09
    از هم دوری سلام حالتون چطوره امیدوارم همگی خوب و خوش و سلامت باشید این چند روز اتفاق خاصی نیوفتاده فقط همسر گرامی چهار شنبه گذشته برگشت و دیروز دوباره رفت کرمان دیشب هم خونه مامان همسر گرامی بودم و امروز با خواهر گرامی قرار دارم میخوایم با هم بریم خرید بعدش هم میریم خونه مامان خودم این روزا خیل خسته میشم کارام خیلی...
  • دوری سه‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1388 15:10
    دیروز عصر همسرم رفت کرمان و برای ۴ روز منو تنها گذاشت خیلی سخته ولی چاره ای نیست باید میرفت با قطار هم رفت دیروز صبح که اومدم شرکت رفتم سراغ اینترنت همه خبرها رو دنبال میکنم دیدم نوشته بود قطار تهران - کرمان از ریل خارج شد منو میگی نمیدونی چقدر ترسیدم یاد همسرم افتادم که قرار بود عصرش با قطار تهران - کرمان بره بهش زنگ...
  • تقدیم به همسرم که خیلی دوستش دارم سه‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1388 14:53
    رضا جان ممنون به خاطر صبر- مهربونی و همه خوبیهات
  • این چند روز سه‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1388 14:45
    سلام به همگی حالتون چطوره ؟خوبید ؟ خدا رو شکر خیلی وقته نیومده بودم راستش خیلی اتفاقات عجیب و جالب نیفتاده بود مثل همیشه فقط همسر مهربان برای اولین بار بعد از ازدواجمون یک شب پیشم نبود و رفت کرمان واسه کاراش باورتون نمیشه چقدر دلم براش تنگ شده بود چند روز دیگه هم باز میره کرمان کاره دیگه چکار میشه کرد چند روز پیش من...
  • تقدیم به همسرم پنج‌شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1388 14:15
    خیلی دوستت دارم عزیزم
  • سلام پنج‌شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1388 14:13
    سلام حالتو چطوره امیدوارم همگی خوب و سلامت باشید چند وقتی بود میومدم که بنویسم ولی باز حوصله نداشتم البته اتفاق خاصی هم پیش نیومده بود.فقط سه شنبه گذشته همسرم مهربونم واسه صحبت در مورد کاری که میخوان انجام بدن رفت تبریز دوشنبه صبح زود رفت شب ساعت ۱ برگشت کلا دوساعت تبریز موند این یه روز خیلی دلم براش تنگ شده بود دقیقا...
  • دیروز چهارشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1388 12:44
    سلام حالتون چطوره امیدوارم همگی خوب باشید نمیدونم چرا حس کار ندارم یه جورایی خسته شدم .دیروز بالاخره مامانم اینا بعد از یک ماه از کرمانشاه برگشتند همراه با پسر دایی همسر و پسر ناز و شیطونش بهشون زنگ زدم گفتم سر راه که اومدین شب باید خونه ما چون برید خونه خسته میشید باید شام درست کنی و ...خلاصه قرار شد که بیان( من...
  • دوشنبه ای که گذشت سه‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1388 13:55
    سلام خوبید ما هم بد نیستیم خدا رو شکر دیروز که از محل کارم رفتم خونه با خودم گفتم یک ساعتی بخوابم پامو که از در تو گذاشتم گفتم خوب اول تدارک یه شام خوشمزه رو ببینم بعد بخوابم غذا رو که گذاشتم رو گاز گفتم خوب یه دستی به سر و روی خونه بکشم شیشه ها رو پاک کردم جارو زدم تی کشیدم لباسارو ریختم ماشین بشوره چند تیکه لباس بود...
  • تعطیلاتی که گذشت ..... یکشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1388 14:41
    سلام دوستای گلم خوبید خوشید سلامتید ؟ خدا رو شکر من و همسری هم خوبیم میگذرونیم 9 روز گذشته رو تعطیل بودم شش روز اولو خونه بودم با دوستم رفتم موهامو رنگ کردم خوب شده خودم راضیم خانواده خودم همه شهرستان هستند آخه جمعه نامزدی دختر عمه ام بود براشون آرزوی سلامتی و خوشبختی میکنم چهار شنبه رو من و رضا رفتیم اصفهان حال و...
  • ت یکشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1388 14:02
    تقدیم به مهربان همسرم
  • بخور و بخواب چهارشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1388 12:14
    سلام بر دوستان بالاخره بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم فردا قراره موهامو رنگ کنم این بار میخوام روشن کنم ولی مطمئن نیستم بهم بیاد در حال حاضر موهام مشکیه من خودم مشکی رو خیلی دوست دارم همسرم هم همینطور تا ببینیم فردا چی میشه اصلا تا اون موقع زنده هستم امروز که برم خونه تا شنبه آینده تعطیلم ۹ روز ولی نمیدونم با این...
  • برای همسر مهربونم شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1388 12:45
    خدا را شکر به خاطر داشتن همسر ی مهربان دلسوز - فداکار و بااخلاق از خدای مهربون میخوام همیشه سلامت و سربلند باشی .خیلی دوستت دارم
  • گذر عمر شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1388 12:06
    امروز درست ۵ ماه از رفتن سعید عزیزم-دایی حسین و دایی عباس میگذره خیلی دلمون براشون تنگ شده روحشون شاد -هر لحظه به یادشون هستیم
  • روزهایی که گذشت شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1388 09:22
    سلام حال و احوالتون چطوره بالاخره بعد از دو روز اومدیم سر کار خدا را شکر این دو روز خوب بود و از چهارشنبه تا امروز صبح که اومدم سر کار خونه مادر همسر بودیم پنج شنبه صبح با زهرا رفتیم بوستان یه خورده خرید کردیم عصر هم مهمون دختر عمه همسر بودیم بقیه روزها هم خونه بودیم یه پیراهن خوشگل مردونه برای همسرم خریدم و یکی هم...
  • خدای بزرگ دوشنبه 12 مرداد‌ماه سال 1388 11:28
    سلام حالتون چطوره ؟ من که خوب نیستم دلم پر آشوبه همش نگرانم وقتی اعترافها رو میبینی خندت میگیره نمیدونم مردمو چی فرض کردن ولی هر چی هست سخت در اشتباهند امروز تهران باز شلوغه مثل این دو ماه خدا میدونه امروز چند نفر کشته میشن و چند نفر دستگیر میشن خدا خودش به همهکمک کنه و پناهشون باشه
  • خسته شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1388 15:11
    سلام دوستان خوبم حالتون چطوره ما که بد نیستیم پنج شنبه رو مرخصی گرفته بودم چون عمو همراه خانواده از کرمانشاه اومده بودند یکسال و ۵ ماه از زمانی که از کرمانشاه اومده بودیم گذشته و من کسی رو ندیدم خلاصه پنج شنبه با مامانم اینا اومدن خونمون ۱۲ نفر بودیم در کل همه چی خوب بود و به همه خوش گذشت و عصر هم همه رفتند خونه...
  • وبلاگ جدید چهارشنبه 7 مرداد‌ماه سال 1388 14:55
    سلام حالتون چطوره خوبید از خدا میخوام همتون خوب و خوش و سلامت باشید چه خبرا؟ یکی نیست بگه این چه سوالیه میپرسی همه چی خوب امن و امان همه دارن به خوبی و خوشی به زندگیشون میرسن شاید من و همسری بعد این مدتی که عمر از خدا گرفتیم یه سر به نماز جمعه زدیم چیه مگه حرف بدی زدم و اینکه چند روزه پولهایم ته کشیده است اینقدر از...
  • گرد و غبار!!! چهارشنبه 7 مرداد‌ماه سال 1388 14:54
    سلام همه خوبید هی ما هم بد نیستیم میگذرونیم زندگی خانوادگی خدا را شکر بر وفق مراد است ولی خوب اوضاع ایران که جالب نیست وحشتناکه بعد از ۵ روز تعطیلی که به دلیل گرد وغبار بود برگشتیم دو شنبه و سه شنبه و چارشنبه تا بعد از ظهرش خونه مامان رضا بودیم پنجشنبه ظهر مهمون داشتم زهرا دوست و همکارم خونمون بود عصر که رفت من هم...
  • خسته شدم چهارشنبه 7 مرداد‌ماه سال 1388 14:53
    سلام به همگی خوبید؟ من که خوب نیستم این روزها حسابی اعصابم خورد شده میدونید با زحمت ۳ کیلو چاق شدم تو این دو هفته اینقدر حرص خوردم همون سه کیلو رو لاغر شدم به هیچ عنوان تلویزیون خودمونو نگاه نمیکنم بدتر میشم من خسته شدم از بس دروغ شنیدم اینا خسته نشدند از صمیم دل ناراحتم برای اونایی که جونشونو از دست دادن برای اونایی...
  • تبریک چهارشنبه 7 مرداد‌ماه سال 1388 14:53
    زن هستی ساز و نظم ده و مهر گستر است ســـــــــــرچشمهء محبت و الطاف داور است بهر صفا و لطف خـــــــــــدا عشق مظهر است بعد از خـــــــدا به سجده بوَد زآنکه مادر است به یاد می آورم لحظه های فراز را که صدای او اعتبارم می بخشید و لحظه های نشیب را که اعتمادم به یاد می آورم افرای افراشته ای را به یاد می آورم مادرم را ...
  • تولد خودم چهارشنبه 7 مرداد‌ماه سال 1388 14:51
    ۲۸ سال پیش در چنین روزی دختری تپل و سبزه پا به این دنیای .....گذاشت که چون بچه اول بودهمه او را خیلی دوست داشته و دارند آن دختر من بودم ۲۸ سال تمام و وارد ۲۹ شدم خدا را شکر هر چی سنم بالاتر میره بیشتر احساس جوانی میکنم از همه دوستای گلم و خانواده عزیزم و بعضی فامیلها که تولد منو یادشون بود و تبریک گفتند ممنونم یه...
  • بدون سعید چهارشنبه 7 مرداد‌ماه سال 1388 14:50
    سلام خوبید؟دیروز همراه خانواده همسر رفتیم پارک پردیسان البته این دفعه بدون سعید پارسال ۹ خرداد که تولد من هم بود با مهرداد و سعید و رضا اومدیم پردیسان چقدر بهمون خوش گذشت چقدر خندیدیم ولی این دفعه ..... روی هم رفته خوب بود و عصرهم برگشتیم خونه
  • تغییر چهارشنبه 7 مرداد‌ماه سال 1388 14:49
    سلام حال و احوالتون چطوره خوبید .خدا رو شکر که خوبید هفته گذشته با رضا رفتیم و یکسری وسیله واسه خونمون گرفتیم کلی خونمون خوشگل شده دیروز هم حسابی افتادیم به جون خونمون و تغییراتی در خانه ایجاد شد تنوعه دیگه چیکار کنیم یه دقیقه که بیکار میشیم اینطوری میشه این سه روز خونه بودیم و امروز میریم خونه مادر شوهر گرامی هر چند...
  • خرید چهارشنبه 7 مرداد‌ماه سال 1388 14:48
    سلام به همه خوبید سلامتید امیدوارم همیشه خوب و خوش و سلامت باشید یه نفر چقدر میتونه تنبل باشه که از دو هفته پیش تا حالا روزارو یکی یکی بشمره تا به امروز برسه که پنجشنبه و جمعه تعطیل باشه و بتونه به کاراش برسه وقتی پنجشنبه ها تعطیلم یا کلا یه روز تعطیل پیش میاد خیلی خوشحال میشم فردا میخوایم گوش شیطون کر رضا هم فرصت...
  • مهمان چهارشنبه 7 مرداد‌ماه سال 1388 14:47
    سلام خوبید امیدوارم همیشه سالم و سلامت باشید من هم هی بد نیستم ولی خستم و دلم میخواد یه روز تمام فقط بخوابم پنجشنبه با دوستم رفتیم بیرون یه خورده خرید کردیم و برگشتیم و من باید آماده مهمونداری جمعه میشدم کلی کار داشتم تا قبل از اینکه همسر گرامی برسه خونه دستی به سر و روی خونه کشیدم هر چند تمیز بود ولی خوب یه خورده گرد...
  • 140 یادداشت
  • 1
  • 2
  • 3
  • صفحه 4
  • 5